آترینآترین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
رادین رادین ، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

آترین

آترین در 14 ماهگی

سلام عزیزم . 14 ماهگیت مبارک باشه قربونت برممممممممممم.   ماشااله هر روز داری شیرنتر و شیطونتر میشی. این روزا واقعا وقت کم میارم. همه روزام با تو خلاصه میشن. از صبح که بیدار میشی شیطونی میکنی تا شب. همه خونه رو زیر و رو میکنی. سر از همه جا درمیاری. به همه چیز کار داری و کنجکاوی میکنی. کلمات جدید یاد گرفتی. وقتی کسی رو میبینی یا تلفن زنگ میخوره فوری میگی سااااااااااااام (یعنی سلام). دیروز سوار مترو شدیم هر کسی رو که سوار میشد میدیدی سریع میگفتی ساااام. اینقدر سلام کردی که وقتی میخواستیم پیاده بشیم یه آقایی گفت سااااااااام هههههههههههه. هر روز صبح وقتی بیدار میشی میای منو میبوسی و میگی بابا ساااام (آخه به منم میگی ...
13 اسفند 1390

آترین و دندان های جدید

سلام عزیزممممممممممم. دندونای جدیدت مبارک باشه فدات شم. الان دیگه 10 تا دندون داری. شیش تا بالا و چهارتا پایین. نهمین و دهمین دندونت هم باهم دراومد. یه کوچولو بداخلاق شده بودی ولی مثل همیشه صبور بودی و مامانو اذیت نکردی. خیلی دوست دارم. این روزا ماشااله خیلی شیطون و بازیگوش شدی. دوست داری همه چیزو کشف کنی. سر از همه جا درمیاری. راه رفتنت خدا رو شکر خیلی خوب شده. دوست داری غذاتو خودت بخوری . تا بهت میگیم کلاغ انگشت شصتتو میزاری روی کف اون یکی دستت و میگی تَـــــــــــــــر. (یعنی پر). وقتی بهت میگم یک دو سریع میگی تِـــــــــــــه (یعنی سه) . یاد گرفتی مکعب های بازیتو روی هم میچینی. اوه اوه کلی هم ددری هستی. خلاصه که من باید همش پا به ...
6 بهمن 1390

آترین یکساله شد

سلام عزیزم. تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااارک فدات شم. واییییییییییییی اصلا باورم نمیشه یعنی یکساله شدی یعنی یکسال از مادر بودن من میگذرهههههههههههه. خدایا شکرتتتتتتتتتتتت انگار همین دیروز بود که دکتر سنجری آترینو گذاشت تو بغلم و گفت ببین چه دخمل نازی داری ببین چه موهای مشکی ای داری. اون موقع اصلا نمیدونستم از خوشحالی چیکار کنم. ببوسمت ، شیرت بدم ، نگات کنم واییییییییییییی اینقدر هیجان داشتم که نمیتونم وصفش کنم آخه مثل یه عروسک ناز و خوشکل بودی و من که تازه مامان شده بودم  و خیلی بی تجربه بودم . ولی هر چه بود این یکسال خدا رو شکر به خوبی و خوشی گذشت . سختیهاشم خیلی شیرین بود . چون باعث میشد که بفهمم یه مادر چقدر زحمت بزرگ کردن ...
13 دی 1390

هشتمین دندان

سلام عزیزم. بعد از گذشت دو ماه بلاخره هشتمین دندونتم  در تاریخ پنجم دی ماه ١٣٩٠ رونمایی شد.  نمیدونم چرا این هشتمی اینقدر طول کشید ؟؟؟؟؟. آخه بقیه دندونات خیلی زود دراومد!!!  باز هم خدا رو شکر که این مروارید هم به سلامتی از صدفش بیرون اومد. حالا ٤ تا دندون بالا داری ٤ تا هم پایین.   مبارک باشه عزیزمممممممممممم ...
6 دی 1390

فرشته کوچک من

سلام عزیز دل مامان.  الآن که دارم واست مینویسم مثل یه فرشته کوچولو خوابیدی. وقتی میخوابی خیلی نازتر و دوستداشتنی تر میشی. منم همیشه میام کنارت دراز میکشمو نگات میکنم. صورتمو میارم جلوی صورتت و نسیم خنک نفس کشیدنت صورتمو قلقلک میده  واییییییییی اون لحظه میخوام محکم فشارت بدم تو بغلمو بوسه بارونت کنم. ولی دلم نمیاد چون خیلی معصومانه خوابیدی... دختر قشنگم دوست دارم زود زود بزرگشی و بشی همدم مامانی . . کلی حرفا دارم که بهت بگم.... عزیزم اینو بدون که مامانی همیشه عاشقانه دوست داره و یه لحظه باتو بودنو به یه دنیا هم نمیده.....   ...
30 آذر 1390

آترین در هیئت شیرخواران حسینی

پیر همه بود، اگرچه او کودک بود صبرش به غریبی پدر اندک بود می کرد به نی اشاره می گفت رباب  ای کاش سر نیزه کمی کوچک بود   سلام عزیزم. دیروز همراه مامان بزرگ رفته بودیم هیئت شیرخواران حسینی . خیلی از بچه های هم سن تو اومدن بودن که در عزاداری این طفل شش ماهه شرکت  کنن. دیروز یه حال و هوای دیگه ای برای من داشت. واقعا نمیشه حال و هوای مادری رو که کودک شش ماهه خودشو غرق در خون در حالی که تشنه و گرسنه بود رو درک کرد. امیدوارم شما فرشته های کوچولو زیر سایه خداوند و  پدر و مادر بزرگ بشین.   اینم چندتا عکس از آترین قشنگم       ...
13 آذر 1390

11 ماهگی

سلام عزیزممممممممممممم. یازده ماهیگت مبارک.   امروز 11 ماهیگت تمام شد و وارد دوازدهمین ماه زندگیت شدی فدات شم. دیگه چیزی به تولدت نمودنده قربونت برم ماشااله هر روز داری بزرگتر و وشیرنتر میشی. خیلی خیلی دوست دارم. ان شااله که 120ساله بشییییییییییییییی.       ...
12 آذر 1390

تولـــــــــــــد

سلام دختر عزیزم. دیروز در تاریخ 3/٩/1390 یعنی در 10 ماه و 21 روزگیت با دوستان نی نی سایتیت رفته بودیم تولد گروهی. خیلی خوش گذشت . مخصوصلا به شما عزیزم. وقتی وارد تولد شدیم اولش یکم تعجب کرده بودی و دور و برتو نگاه میکردی. بعد که بچه های هم سن خودتو دیدی کلی ذوق کردی و خوشحال شدی. با انگشت اشارت نی نی ها رو به من و بابایی نشون میداری. (اشاره کردنو چند روزه که یاد گرفتی عزیزم) خلاصه عزیزم کلی رقصیدی و بازی کردی تا شب که اومدیم خونه خیلی خسته شده بودی فدات شم. حالا چند تا از عکسها رو میزارم تو وبلاگت که همیشه یادگاری بمونه. دوست دارم عزیزم. ان شااله 120 ساله بشی عزیزممممممممممممممم.   اول عکس کیک تولد رو میزارم ...
5 آذر 1390

آترین و پاییز

چند روزه که هوا خیلی سرد شده عزیزم.  امسال برای اولین بار برف رو با اون چشمای زیبات دیدی. ماشااله هر روز داری شیطونتر میشی. بلاخره بعد از کلی تمرین و حرص خوردن من و بابایی تونستی بگی بابابابابا و البته هنوز مامان رو یاد نگرفتی و به مامانی میگی جی جی (قربون او حرف زدنت برم) از لباسهای گرم زیاد خوشت نمیاد عزیزم ولی مامانی رو ببخش چون مجبورم لباس گرم تنت کنم که خدایی نکرده سرما نخوری. ولی خودمونیما خیلی لباس زمستونی بهت میاد .           ...
25 آبان 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین می باشد