آترین یکساله شد
سلام عزیزم. تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااارک فدات شم. واییییییییییییی اصلا باورم نمیشه یعنی یکساله شدی یعنی یکسال از مادر بودن من میگذرهههههههههههه. خدایا شکرتتتتتتتتتتتت انگار همین دیروز بود که دکتر سنجری آترینو گذاشت تو بغلم و گفت ببین چه دخمل نازی داری ببین چه موهای مشکی ای داری. اون موقع اصلا نمیدونستم از خوشحالی چیکار کنم. ببوسمت ، شیرت بدم ، نگات کنم واییییییییییییی اینقدر هیجان داشتم که نمیتونم وصفش کنم آخه مثل یه عروسک ناز و خوشکل بودی و من که تازه مامان شده بودم و خیلی بی تجربه بودم . ولی هر چه بود این یکسال خدا رو شکر به خوبی و خوشی گذشت . سختیهاشم خیلی شیرین بود . چون باعث میشد که بفهمم یه مادر چقدر زحمت بزرگ کردن فرزنداشو میکشه. و قدر پدر و مادرمو بیشتر دونستم.
دوست دارم . عزیزممممم.
و اما دیروز که تولدت بود تو خونه مامان بزرگ و بابا بزرگت تولد گرفتیم. خیلی خوش گذشت . شما هم خیلی دختر خوبی بودی و اصلا اذیت نکردی. مامان جونت و دایی مسلم و زن دایی سمیرا و الیسا و مهرشاد هم از اهواز اومده بودن و ما رو خیلی خوشحال کردن.
اینم چند تا عکس از تولد. بقیه عکسها در ادامه مطلب.