آترینآترین، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
رادین رادین ، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 8 روز سن داره

آترین

گوجه سبز

1397/1/25 13:51
نویسنده : مامان آترین
327 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم میدونم خیلییییی غیبت دارم و کم کار شدم تو وبلاگت ولی با وجود یک دختر بچه شیطون 7 ساله کلاس اولی ( که خود شما باشی) و یک داداش کوچولوی 1.5 ساله شیطون تر ( ماشاالله ) اصلا وقت نمیکنم و با وجود این شبکه های اجتماعی جدید تر مثل اینستاگرام و... واقعا اینجا یکم فراموش شده ولی خب من نمیزارم کرکره اینجا بیاد پایین چون با عشق این وبلاگو واست درست کردم و کلی خاطرات قشنگ از نوزادی شما اینجا نوشتم. خب بگذریم. .

اومدم اینجا یه خاطره خیلی دلنشین تعریف کنم که واقعا وقتی مرورش میکنم همون لحظه دوس دارم محکم بغلت کنم و بوسه بارونت کنم.

چند ساله فصل بهار که میشه شما منتظر اومدن گوجه سبزی و هر روز راجبش حرف میزنی که عاشقشی و دوس داری زودتر فصل بهار بیاد و گوجه سبز بخوری و منو کلافه میکنی با پرسیدن اینکه پس کی این میوه فروشا گوجه سبز میارن فصل بهار اومد دیگه سوال

خلاصه از سفر نوروز که برگشتیم شما رفتی مدرسه و اون روز وقتی برگشتی عصبانی و اخمو اومدی تو خونه پرسیدن آترین خانم سلام ت کو دختر جان قورتش دادیشاکی

آترین: مااااماااان من از دست عصبانیم چون واسم گوجه سبز نخریدی امروز چند تا از بچه ها گوجه سبز آوردن مدرسههههحسود

من: آخه دختر جان ما دیشب رسیدیم از سفر من از کجا باید میدونستم گوجه سبز اومده که واست بخرم چشم بابا بیاد بهش میگم سر راه بخره واست حالا بدو بیا بغلم

آترین : من از این عصبانیم که دوستام گوجه سبز میخوردن به کسی تعارف نمیکردن و اگه کسی ازشون میخواست نمیدادنحسود

 

من: اوه اوه چه کار بدی عیب نداره تو گوجه سبز بردی به همه تعارف کن

خلاصه با همسر گرامی تماس گرفتم و جریانو تعریف کردم اونم قول داد که حتما زیر سنگم شده واسش پیدا میکنم و میخرم

وقتی به آترین گفتم اونم یکم آروم شد و رفت از توی کیفش دفترچه یادداشت و مدادشو برداشت و شروع کرد به نوشتن

خیلی کنجکاو شدم منتظر بودم کارش تموم بشه بعد پرسیدم: عزیزم چیکار میکنی چی مینویسی سوال

آترین: مامان اسم بچه هایی که تو کلاسمون گوجه سبز نخوردنو مینویسم که فردا بهشون گوجه سبز بدم بخورنمحبت

من: آفرین دختر مهربونم کار خوبی میکنی به همه تعارف کن

اونشب بابایی گوجه سبز خرید و شما هم کلی سفارش کردی که مامان حتما زیاد بزار تو کیف مدرسه ام که به همه اونایی که نخوردن برسه. 

اونروز من منتظر بودم شما از مدرسه بیایی و تعریف کنی چیکار کردی با گوجه سبزا راستش خیلی واسم این داستان جذاب شده بود با اینکه  روحیه گذشت و دست و دلبازیتو میشناختم و میدونستم چی گذشته ولی بازم میخواستم خودت واسم تعریف کنی.

خلاصه از مدرسه که اومدی با انرژی همیشگی خودت و با سر و صدا با آب و تاب همه چی رو تعریف کردی و گفتی مامان من به همه گوجه سبز دادم خوردن حتی اونایی که دیروز خورده بودن و به کسی تعارف نکرده بودن چون من دلم نیومد و کلی خوشحال بودی که دوستاتو خوشحال کردی.

آترین عزیزم من بهت افتخار میکنم بخاطر این روحیه گذشت و اخلاق مهربونی که داری و خدا را رو شکر میکنم و خوشحالم که اینقدر درک میکنی. دوست دارم دختر زیبای من.بوس

 

پسندها (2)

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آترین می باشد